نویسنده: دکتر سیّدمحمّد ثقفی




 

ابن خلدون در مقدمه، فصل خاصی برای جنگ و روش های مختلف آن اختصاص می دهد و انواع لشکرکشی اقوام را به طور کامل توضیح می دهد.
او می گوید: بدان که جنگ ها و انواع مقاتله در میان بشر وجود داشته است و آن موضوعی طبیعی است. ریشه جنگ در این موضوع نهفته است که بعضی از بشر و انسان ها می خواهند از برخی دیگر انتقام گیرند و وابسته های قومی و عصبیت هر یک از آنها، از اقوام و رهبران خود، حمایت کنند، وقتی که هر دو طرف خواهان جنگ شوند و@ عِدّه و عُدّه خود را دور هم فراهم آورند، آتش جنگ شعله ور می شود، یکی انتقام می گیرد و دیگری از خود دفاع می کند. این امری طبیعی موضوعی است که همواره در جامعه بشری وجود داشته است. و هیچ امت و ملتی و هیچ نسلی، از انواع اجتماعات بشری، از جنگ و ستیز و مخاصمه خالی نبوده اند.

انگیزه های جنگ

اما اسباب و انگیزه های جنگ، اصولاً چهار عامل باعث می شود که جنگ در میان انسان ها واقع شود:
1- حسد و رقابت
2- تجاوز وتعدی به حریم دیگران
3- ایدئولوژی و جهاد در راه خدا
4- دفاع از حکومت در راه گسترش آن.(1)
قسم اول از جنگ میان قبایل مجاور و همسایه یا عشایر رقیب، اتفاق می افتد.
قسم دوم، جنگ تجاوزطلبی و استثمارگرانه، در میان ملت های عقب مانده و ساکنان بیابان های فقر و خشک و خالی همانند اکراد و عرب ها، ترک ها و ترکمان ها، واقع می شود. آن هم به دلیل این که این ملت ها مردمان کار نبوده و بیشتر معاش زندگی خود را به وسیله سلاح و نیزه تأمین می کنند و به جای کار و کوشش به چپاول و غارت می پردازند و آنچه در دست دیگران و ملت های متمدن است به زور می گیرند و هر کسی که بخواهد از اموال و ثروت خود دفاع کند، علیه او اعلام جنگ می کنند، او را می کشند و مالش را غارت می کنند. اینان در زندگی اجتماعی قومی عقب مانده اند، و هرگز دارای حکومت نشده اند، آخرین تلاش این گروه، پیروزی بر دیگران از راه جنگ و غارت و چپاول اموال آنها است.(2)
قسم سوم، جهاد است که آن جنگ ایدئولوژی می باشد و در شریعت به طور تفصیل درباره جنگ بحث شده است.
قسم چهارم، جنگ دفاعی حکومت ها است که با مبارزان خود و کسانی که به نوعی برعلیه آن ها قیام می کنند، می جنگند. دو قسم از این ها، جنگ عدوانی و تجاوزطلبانه است، اما دو قسم دیگر، دفاعی و جنگ آزادی بخش است. و این امر، موضوعی است که همواره در میان آن ها وجود داشته است.
با ملاحظه پدیده جنگ و ریشه های آن در نظر ابن خلدون، معلوم می شود که دیدگاه ابن خلدون در مورد پدیده جنگ یک دیدگاه واقع بینانه و الهام گرفته از متن تاریخ و حیات اجتماعی بشری بوده است. انگیزه هایی که جنگ را سبب می شود و به وقوع نزع میان گروه ها و اقوام منجر می گردد، بیشتر به عامل عقیدتی، دفاعی و روانی برمی گردد.
در واقع نظریه ابن خلدون برخلاف نظریه مارکس این است که جنگ را ناشی از تضاد طبقاتی و جنگ ثروتمند، نادار تلقی می کند. عجیب این که بر این نظریه خود، چندان شاهد تاریخی نیز ذکر نمی کند. نمی توان گفت نظریه مارکس بیش از آنچه دیدگاه واقع گرایانه و منبعث از متن حوادث اجتماعی باشد بیشتر جنبه تئوریکی و فلسفی دارد که بر مبنای فلسفه اجتماعی خود (منطق دیالکتیکی) آن را ادعا می کند. و هرگونه در جریان تاریخ بشری، تا این اواخر قرن 18، و ظهور سرمایه داری و رابطه سرمایه داری با پرولتاریا، چندان اثری از تضاد طبقاتی در میان طبقات وجود نداشته است. به علاوه این که در زندگی اجتماعی مشرق زمینیان، آن نوع نزاع و تضاد که مارکس از آن سخن می گوید، چندان وجود نداشته است، بلکه به ادعای سیاحان و جهانگردان اروپایی همواره در شرق، میان ثروتمندان و ناداران در میهمانی های عمومی، نوعی رفاقت و محبت نیز وجود داشته است.
کنت دوگوبینو می گوید: یکی از نکاتی که مسافرین اروپایی را در ایران قرین حیرت می نماید، این است که در این کشور، بین طبقه غنی و فقیر کینه و دشمنی وجود ندارد. در اروپا دشمنی میان «طبقه های پایین و بالا، انقلاب ها و خونریزی ها زیاد شده و حال آنکه در ایران، طبقه های فقیر و غنی همزیستی دارند. علت آن است که در ایران توانگران و طبقه بالا نسبت به طبقه فقیران و مردم بی نوا، به نظر تحقیر نمی نگرند.
«بی شک یکی از علت های همراهی و یاری توانگران از بی نوایان، اصول تعالیم دین است. به همین سبب است که ثروتمندی حتی در زمان حیات خود، یک قسمت از دارایی خود را وقف مصارف نیازمندان می کند و برای امور خیریه بناها می سازند و در ایران کمتر ثروتمندی را پیدا می کند که در سال یک قسمت از اموال خود را برای رفع احتیاجات نیازمندان به مصرف نرساند.(3)
گوبینو می نویسد:
با وجودی که در ایران، سازمان های دولتی نیست، مردم به راحتی و بدون سر و صدا زندگی می کنند و برخلاف ملت های غربی شورش نمی نمایند. علت این است که در ایران، منافع طبقاتی مختلف، با یکدیگر، برخوردی نمی نماید و همان طور که گفته شد، اختلاف طبقاتی در این کشور به صورت و به معنی غرب وجود ندارد.
در فرانسه هر سال صدها نفر از شدت ناداری، خودکشی می کنند، یا عموماً ناچارند برای فراهم آوردن لوازم معاش روز و شب کار کنند. ولی در ایران، کسی از شدت فقر خود را نمی کشد و هیچ کس خود را ناچار نمی بیند که شب و روز کار کند و مزدی اندک بگیرد. زیرا ایرانی هر قدر هم مزد بگیرد با این فراوانی و... دچار زحمت و ناامیدی نمی گردد.(4)
ادوارد پولاک از جهانگردان معروف می گوید: «در ایران به هیچ روی تفاوت های "کاست" ی یا صنفی و همچنین اشرافیت قدیمی وجود ندارد».(5)
و به قول دکتر علی شریعتی در مساجد و نماز جماعت های مسلمانان، ثروتمند و دیندار فقیر، در یک نماز جماعت شرکت می کنند و هرگز آن تنافر و تضادی که می گویند میان این دو طبقه وجود دارد، دیده نمی شود.(6)
در نتیجه، آن جنگ طبقاتی که به نظر مارکس و مارکسیسم، در طول تاریخ اجتماعی بشری وجود داشته است و سرنوشت جامعه ها را تعیین می کند، چندان شاهد عینی تاریخی و اجتماعی ندارد. نمی توان گفت که این دیدگاه بیشتر یک دیدگاه فلسفی است تا علم جامعه شناسی و تاریخ.

جنگ های منظم و جنگ های پارتیزانی

ابن خلدون دو نوع جنگ را در جامعه ها، توصیف می کند:
1- جنگ های منظم
2- جنگ های پارتیزانی (حمله و فرار)
جنگ های منظم بیشتر در میان ایرانیان واقع می شد، اما جنگ های غیرمنظم را اعراب و بربرها دنبال می کردند. جنگ های منظم متین تر و هولناک تر است، علت آن به این جهت است که: در نبرد لشکرکشی صفوف منظمی از افراد تشکیل می دهند و آن ها را مانند تیرهای کمان با صفوف جماعت، برابر و یکسان می کنند و صفوف لشکریان مرتب به سوی دشمن پیش می روند در این نوع جنگ در دل دشمن رعب ایجاد می کند و دلاورانه واقع می شود، مانند دیوار حائل طولانی و ساختمان محکم که کسی را یارای شکستن و نابودی آن نیست.
قرآن نیز جنگ مسلمانان را این چنین ترسیم می کند و آنان را به صف آرایی تحریض می نماید: (ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص) خداوند دوست دارد کسانی که در راه او می جنگند، صفوف خود را محکم نمایند و مانند کاخی استوار در برابر دشمن مقاومت کنند.
در حدیث نیز آمده است که: (المؤمن للمؤمن کاالبنیان یشد بعضه بعضا)
مؤمن نسبت به مؤمن دیگر مانند ساختان متراکم است که بعضی از اجزاء جزء دیگر را نگه می دارد.
از این جهت معلوم می شود که چرا فرار از میدان جنگ در شریعت حرام شده است زیرا فرار از میدان جنگ رخنه در صفوف جنگجویان ایجاد می کند و نیروی مقاومت را در میانشان سست می گرداند.(7)

جنگ های پارتیزانی

اما جنگ های پارتیزانی (حمله و فرار) از شدت مقاومت و امنیت از شکست، چندان محکم نیست. اغلب در جنگ های پارتیزانی-در پشت صحنه و پشت سرجنگ آوران، تکیه گاه پایداری تعیین می کنند که رزمجویان همه در آن جایگاه فرار متمرکز می شوند و این جانشین صف بندی در جنگ های منظم است.(8)
ابن خلدون در فصل جامعه شناسی جنگ، وقوع جنگ های منظم را در دولت های شرقی مانند دولت ایران و دولت روم شرقی، توضیح می دهد و به انواع صف بندی، تنظیم آرایش واحدها، راست، چپ، قلب سپاه اشاره می کند و اینکه چگونه سرداران نظام در جایگاه منظم خود قرار می گیرند.
«به جنگ های صدر اسلام اشاره می کند که از صورت جنگ های پارتیزانی که عادت و رسوم عرب بوده است به نوع جنگ های منظم بدل گردیده است» و علت این تحول را دو چیز نقل می کند:
1- نوع جنگ در میان دشمنان مسلمان، جنگ های منظم بوده و مسلمانان برای مقابله به مثل جنگ منظم را پیشه گرفته اند.
2- چون مسلمانان خواهان شهادت بودند و در جهاد و در میدان جنگ مقاومت می کردند و ثبات و رسوخ ایمانشان را نشان می دادند، از این جهت به جنگ های منظم که توفیق شهادت بیشتر بوده است، تمایل می کردند.(9)
ابن خلدون، به جنگ «بسیجی» اشاره می کند (ص 274)
در فصل های بعدی، ابن خلدون به نوع جنگ های ملل اروپا و ترک ها اشاره دارد و از استفاده طبل و شیپور در جنگ ها تا از کندن خندق و پناهگاه، و جنگیدن در شب و تأثیر آن در صف دشمن اشاره می کند:
«جنگیدن در تاریکی شب، ترس دشمن را بیشتر می کند و او را به فرار از میدان جنگ وا می دارد. و مجبور به فرار می کند که زودتر خود را از معرکه جنگ و مهلکه مرگ نجات دهند و ظلمت شب در واقع بهانه ای است که سرباز برای فرار خود، عنوان می کند».(10)

فنون جنگ

جالب اینکه ابن خلدون به تاکتیک ها و فنون جنگ نیز اشاره می کند و در بیان خطبه ای از امام علی به فنون جنگ و به کار بردن سلاح، روان شناسی جنگ، حقیر شمردن دشمن اشاره دارد. ابن خلدون اشاره دارد که کسی از علی به جنگ بصیرتر و واقف تر نبود.(275)
امام در خطبه می گوید:
صفوف خود را مانند بنیان استوار برابر کنید و زره داران را در پیشاپیش و بی زرهان را در دنبال صفوف جای دهید. دندان ها را بر هم بفشارید که شمشیرها را بر سرها کنده تر می کند و در کناره های نیزه ها پیچیده چه آن (شما را) از سر نیزه ها نگهبان تر است و چشم ها را بر هم نهید چه این کار به شما قوت قلب و دلاوری بیشتر می بخشد و آرامش درونی تان را افزون تر می کند و آوازهای خویش را خاموش کنید، چه این روش و سستی و شکست را بهتر از شما می راند و برای وقار و سنگینی تان، شایسته تر است.
بندهای (رایات) پرچم ها را برافراشته و استوار نگه دارید و آن ها را فرود نیاورید و خم نکنید و جز به دست دلاوران خویش مسپارید و به راستی و شکیبایی یاری جویید زیرا پیروزی به دنبال صبر و شکیبایی است.(11)

پیروزی یا شکست؟

او سرانجام به بحث پیروزی و شکست در جنگ می پردازد و می گوید: پیروزی در جنگ را نمی توان، چندان حتمی گرفت گرچه اسباب و مقدمات آن از نظر ابزار جنگی، نفرات ارتش و نیرو فراهم شود، بلکه پیروزی در جنگ و غلبه بر دشمن، بیشتر از روی بخت و اتفاق صورت می گیرد.(12)
اما منظور ابن خلدون از واژه «بخت و اتفاق» مفهوم متعارف آن نیست، بلکه منظور از پیروزی در جنگ بیشتر به جهت اسباب و عللی است که معمولاً بر ما مجهول می باشند و می گویند: «وقوع اسباب و انگیزه های پنهان، معنای بخت و اتفاق است»(277) باز می گوید: هر چیزی که به سبب یک انگیزه و عامل پنهانی، صورت پذیرد ما از آن به عنوان «بخت و اتفاق» تعبیر می کنیم.(279)
او، توضیح می دهد که اسباب پیروزی در جنگ معمولاً از سلسله امور، سبب می شود یک، امور ظاهری و شاهد دوم، امور مخفی و پنهانی.
امور و اسباب ظاهری و آشکار: سپاه و نفرات. تعداد نفرات، اسلحه، بهتر بودن سلاح، نیروهای شجاع و افسران رشید، تریبت و نظام جنگی، از جمله: شدت و صلابت در جنگ و اموری پنهانی و نهانی نیز بر دو قسم است: اول: حیله ها و فریبکاری های بشر از قبیل گول زدن دشمن از راه نشر اخبار وحشت آور و تحریک آمیزی که سبب می شود دشمن روحیه خود را ببازد و شکست بخورد و مانند اینکه بر دشمن پیشی جویند و به ارتفاعات و جاهای بلند برآیند تا جنگ از اماکن مرتفع آغاز گردد و دشمن که در سرزمینی پست واقع است، دچار بیم و هراس شود و با شکست روبه رو گردد. یا اینکه در بیشه ها و سرزمین های نشیب و پشت سنگ های بزرگ پنهان شوند، یکباره بر ایشان بتازند و آن ها را به دام افکنند، چنان که دشمن متوجه نجات خود گردد و دیگر حیله ها و فریبکاری های مشابه آن ها.
دوم: امور آسمانی است که از اختیار بشر خارج است از قبیل این که در دل آن ها القا می شود که مایه بیم و هراس آنان می گردد و بدین سبب به اجتماع و همبستگی آن ها خلل وارد آید و گرفتار هزیمت شوند.(13)
و در جنگ ها بسیار اتفاق افتاده است از انگیزه چنین مقدمات پنهانی، شکست واقع شده است. از این رو که هر یک از دو گروه جنگ آور از شدت طمع فراوانی که به پیروزی و غلبه دارند، پیوسته به این گونه وسایل نهانی و پنهانی، دست می یازند و ناچار در یکی از دو طرف، تأثیر می بخشد و به همین سبب پیامبر فرمود: «الحرب خدعه» جنگ فریبکاری است و در امثال عرب آمده است: ربّ من حیله انفع من قبیله-بسا حیله که از یک قبیله سودمندتر است.
از اینجا معلوم می شود که پیروزی در جنگ، بیشتر از انگیزه های پنهانی صورت می گیرد و وقوع پیروزی هایی از این قبیل: همان معنی تصادفی و بحث اتفاق است. (277) اما تأثیر معجزات و تأییدات آسمانی در پیروزی، در فتوحات صدر اسلامی مشاهده شده است. و آنچه درباره قول پیامبر توضیح دادیم: نصرت بالرعب مسیره شهر«به اندازه مسافت یک ماه راهپیمایی از رعب و ترس دشمن، پیروز شدم و سود بردم»، پیروزی های آسمانی، روشن می شود.
و اینکه پیامبر در حیات سیاسی خود با نیروی اندک به دشمن پیروز شده است و بعدها مسلمانان در جنگ های خود با بیگانگان چنین تجربه هایی را مشاهده کرده اند که خداوند به دل کافران رعب انداخته و آن ها شکست خورده اند، این ها از جمله اموری است که از دیده ها مخفی و پنهان مانده است»(277)
ابن خلدون وجود افراد سرشناس و مشهور را در پیروز جنگ چندان مؤثر نمی داند بلکه معنویت و نیروی روانی نفرات و سپاه و همبستگی و عدم اختلاف در نیروهای داخلی را علت پیروزی می داند و به عبارت دیگر «همبستگی نظامی سپاه، از نظر حس همکاری و همفکری، سبب پیروزی می باشد.(14)

نقش پرچم و علم، و شعار در جنگ

ابن خلدون پس از توضیح کافی در مورد صنعت «ناو» دریایی و پیشرفت چشمگیر مسلمانان در دریانوردی، در مورد استعمال و نقش علم و پرچم و جنگ ها توضیح می دهد و می نویسد: در جنگ ها، دولت ها از پرچم، طبل و بوق استفاده می کنند. در کتاب سیاست منسوب به ارسطو، چنین نوشته است که: اصوات هولناک در ایجاد رعب در نفوس، تأثیر دارد. البته این یک موضوع تجربی است که در هنگام جنگ، به ثبوت رسیده است علتی که ارسطو به آن اشاره دارد (ایجاد رعب در نفوس) به بعضی اعتبار، صحیح است.
اما واقعیت این است که آدمی هنگام شنیدن نغمه ها و صوت ها، شاد می شود و به رقص می آید. از این راه روح و نفس آدمی، به نشاط می آید که در پناه آن مشکلات را حل می کند. و این چیزی است که حتی در حیوانات هم مانند شتر و اسب دیده شده است که اولی با خواندن «حداء» راه می افتد و تند می رود و دومی (اسب) با شنیدن سوت و دادکشیدن، منفعل می شود.
اگر صداها، همنوا و هماهنگ و موزون باشد، چنانچه ریتم خاص و موسیقی مشخصی باشد، تأثیرش افزون می شود. و قطعاً شنونده بر اثر شنیدن آن تحریک می شود و به جنبش می آید از این جهت است که در ایران هنگام جنگ موسیقی جنگی می نوازند نه اینکه بوق و کرنا زنند و از این طریق شجاعت دلاوران را به حرکت در می آورند و به جنگ تشویق می کنند.(15)
چنان که در میان اعراب هنگام جنگ شعر می خوانند و شعار می دهند و به این وسیله تحریک می کنند. گاهی می رقصند و شجاعان را تشجیع می نمایند.
از خواندن شعر و گفتن شعار، روان به نشاط می آید و تن جستن برمی دارد چنان که از خوردن و نوشیدن شراب، طرب و شادی عارض می گردد و نشاط حاصل آید.
وقوع شعارها و خواندن اشعار به عنوان «رجز» در جنگ های صدر اسلام معروف است.
اما نقش پرچم و رنگ های گوناگون آن، به جهت ایجاد خوف و تهیج است. ابن خلدون به انواع گوناگون پرچم های دولت، اشاره می کند(258) حتی چگونه دولت های اسلامی بر حسب سیاست های روز، پرچم های مختلفی می گرفتند. بعضی از دولت ها پرچم های زیاد داشتند و برخی کمتر.
او توضیح می دهد که: پرچم ها همواره در میان بشر، نشانه جنگ بوده است و ملت ها در مواقع جنگی از آن استفاده می کردند. چنان که پیامبر و خلفاء نیز، در هنگام جنگ علم و پرچم می گرفتند.
او بعد از توضیح عمومی، به برخی پرچم های دولت اشاره می کند و می گوید: پرچم عباسیان، سیاه بود، به جهت حزن و اندوه فراوان به شهدای خود از بنی هاشم انتقام از بنی امیه، از این جهت به عباسیان سیاه جامگان می گویند اما پس از جدایی هاشمیان و نهضت علویان بر ضد عباسیان، علویان از پرچم سفید استفاده کردند و به سفید جامگان معروف شدند. حتی دولت فاطمیان مصر نیز از پرچم سفید استفاده می کردند.
وقتی که مأمون عباسی، سیاه پوشیدن را ممنوع کرد و از شعار پرجم سیاه دست کشید، به رنگ سبز تمایل کرد پرچم خود را سبز رنگ قرار داد.(16) و این چنین پرچم به عنوان استقلال اجتماعی نشانه روان شناسانه گروهی به ضرورت سمبل ملت ها درآمده است که در پناه آن مشکلات را حل می کند.

پی نوشت ها :

1. مقدمه، ص 271.
2. داوری اجتماعی ابن خلدون در مورد این اقوام، مربوط به دوران قرن هشتم هجری زمان خود است. در آن دوران، این اقوام، چندان دارای تمدن و حکومت نبوده اند و بیشتر بیابان گردان این گروه به چنین جنگ هایی دست می زنند. ولی در برهه هایی از تاریخ اسلام و زندگی اجتماعی مسلمانان، کردها، حکومت های متمرکزی به وجود آورده اند و دارای نظام اجتماعی بوده اند. دولت صلاح الدین ایوبی و شجاعت های او در تاریخ اسلام معروف خاص و عام است. گرچه او از تعصب افراط گرانه برخوردار بوده است، دولتی تشکیل داده و هویت ملی، اسلامی خود را نشان داده است. امروزه هر یک از اقوام یاد شده، دارای دولت و حکومت می باشند. اما عقب مانده و بیشتر در حال فقر و ناداری به سر می برند. از طرف دیگر، چنین خصلت هایی نیز از آنان سرزده است. بر جوانان غیور این اقوام است که این ننگ تاریخی را با کار و کوشش از دامن خود بزدایند.
3. کنت دوگوبینو، سه سال در ایران، ترجمه ذبیح الله منصوری، مطبوعاتی فرخی، ص 43.
4. همان، صفحه 51، 52، 60.
5. ادوارد پولاک، سفرنامه پولاک، ترجمه کیکاوسی جهانداری، انتشارات خوارزمی، 1361، ص 35. به نقل «غلامرضا انصاف پور، ایران و ایرانی، تهران: کتابفروشی زوار، 1363، صفحه 163.
6. علی شریعتی، جامعه شناسی ادیان، صفحه 67.
7. مقدمه، صفحه 271.
8. مقدمه، صفحه 272.
9. مقدمه، صفحه 273.
10. مقدمه، صفحه 275.
11. نهج البلاغه، خطبه 124، دکتر شهیدی، صفحه 122.
12. مقدمه، صفحه 277.
13. مقدمه، صفحه 277.
14. مقدمه، صفحه 278.
15. مقدمه، صفحه 258.
16. مقدمه، صفحه 259.

منبع: ثقفی، سید محمد، (1390) نظریه های جامعه شناختی عالمان مسلمان، تهران: جامعه شناسان.